خواندنی ها
قصه تولد وب سایت پوپک
یکی بود، یکی نبود
سال 1398 بود...... «تارا» دیگه به کلاس سوم رسیده بود و حسابی خوندن و نوشتن رو یاد گرفته بود.
یکی از دغدغه های اصلی پدر تارا، که هم تجربه کارمندی در یک سازمان دولتی و هم تجربه راه اندازی کسب و کار آزاد رو داشت، آشنا کردن تارای هشت ساله، با الفبای راه اندازی کسب و کار و آماده شدن برای «رقابت» در حوزه کسب و کار بود.
اون فکر میکرد تارا باید از همین الان، با اصول «تعیین هدف» و «برنامه ریزی برای دستیابی به هدف» آشنا بشه و هر چه زودتر طعم «شکست» رو بچشه و فرایند «اصلاح هدف و برنامه» رو یاد بگیره و تجربه کنه.
این بود که با توجه به درکی که از علاقمندیهای تارا، تا اون موقع بدست آورده بود، تصمیم گرفت یه پروژه تعریف کنه؛ پروژه ایکه بخش مهمی از اجراش، به عهده تارا بود و باید به صورت «جدی» درگیر یک کار «جدی» میشد.
تو این پروژه، تارا باید مسولیت «قصه گویی» رو به عهده میگرفت. به خاطر همین، برای شروع کار، مجموعه داستانهای فرانکلین رو انتخاب کردن که مادر تارا وقتی تارا کوچیکتر بود، بارها اونا رو براش خونده بود و تقریبا حفظ شده بود و خودشم علاقه زیادی به ماجراهای آموزنده اش داشت.
در فاز اول کار در تابستان 98 ، بعد از تمرینات حسابی، تارا برای اولین بار به عنوان «تارای قصه گو»، جلوی دوربین پدرش رفت و در استودیو، شروع به قصه گویی کرد و طی حدود 3 ماه، 30 تا از داستانهای فرانکلین رو ضبط کردن.
مسولیت بازنویسی متن قصه ها و فیلمبرداری و بخشی از کار تدوین هم به عهده پدرش بود و نهایتاً اون مجموعه ویدیوها به عنوان اولین محصولات کاری «پدر و دختر» در قالب اپلیکیشن پوپک در آبان 98 رونمایی و فرایند بازاریابی اون شروع شد.
تارا هم در کنار این فرایندها، داشت کم کم با یه سری مفاهیم این حوزه آشنا میشد.
به عنوان دومین فاز کار، و در دوران قرنطینه نوروز 99، پدر تارا، برای آشنایی بچه ها با حیوانات، متنهای یک دقیقه ای نوشت و تارا هم به عنوان گوینده اون متنها، کار اجراشونو به عهده گرفت و نهایتا یه مجموعه جالب، شامل 75 ویدیوی یک دقیقه ای برای معرفی 75 حیوان، تهیه شد که در همون اپلیکیشن پوپک قرار گرفت.
در تمام این مدت، تارا داشت الفبای بازاریابی از طریق اینستاگرام رو هم تجربه میکرد و کلی ویدیو معرفی محصولات هم برای اینستاگرام تهیه کرد.
با توجه به بازخوردهایی که گرفتن، اونا از نیمه های تابستان 99، تصمیم گرفتن فعلا اپلیکیشن پوپک رو تبدیل به وب سایت پوپک کنن تا بتونن راحت تر امکانات دیگه ای مثل مسابقه و رقابت بچه ها در پاسخگویی به پرسشهایی که برای قصه ها طراحی شده بود رو هم به مجموعه شون اضافه کنن.
تا الان که پاییز 1399 هست، و هنوز به سالگرد یک سالگی «پوپک» نرسیدن، تارا و پدرش کلی برنامه ریزی کردن که بتونن با پُربارتر کردن محصولات وب سایت پوپک، به این کسب و کار رونق بیشتری بدن و در مراحل بعدی کار، و با استفاده از استعدادهای خوبی که تو همین مسیر دارن باهاش آشنا میشن، به زودی، تیمی از هم سن و سالهای تارا تشکیل بدن و کم کم، ظرف چند سال آینده اونو تبدیل به یک کسب و کاری کنن که تعدادی «نوجوان با استعداد و پرتلاش»، چرخ شو بچرخونن.
ان شالله .....